چرا باخموت؟ این یک سوال قدیمی تر از جنگ اوکراین است.

تنها چند هفته قبل از بازدید ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین از شهر باخموت در ماه دسامبر، یک سرباز با علامت فراخوان نظامی “خرس” از پنجره آپارتمان ویران شده طبقه ششم مشرف به بخش شرقی شهر به بیرون خیره شد. آرام کنارش ایستادم. نبرد زیر در وحشیانه خاموش انجام شد.

راکت ها آسمان را روشن کردند. یک تانک از دور سوخت. به سمت جنوب، مهمات آتش زا روسی به سمت پایین شناور بودند، قوس نازک شعله های سفید که آتش های کوچکی را بر روی زمین شعله ور می کرد، اما کمتر. چیزی برای سوزاندن باقی نمانده بود، منطقه قبلاً تا حد فراموشی گلوله باران شده بود.

در ژورنال خود نوشتم: «باخموت در حالت خشن است.»

این یک شب طولانی صدها نفر بود، زیرا باخموت به کانون برخی از شدیدترین نبردهای جنگ تبدیل شد – هدف میل شدید به روسیه و دفاع سرسختانه اوکراین. و اکنون، به نظر می رسد که شهر باخموت پس از 10 ماه درگیری شدید به دست روس ها افتاده است و هزاران سرباز زخمی یا کشته شدند و یک سوال ماندگار: چگونه شهری غیرقابل توصیف که جهان هرگز نامش را نشنیده بود، به مکانی تبدیل شد که هر دوی آن ها طرفین تصمیم گرفتند تا انتها بجنگند، بدون توجه به هزینه؟

هنگامی که انبوهی از خبرنگاران در ماه مارس به نظر می رسید که شهر در آستانه سقوط است، یکی از سربازان به من پیام داد: “به نظر می رسد همه کرکس ها اینجا هستند.” “قبل از این که این وخیم شود کجا بودی؟”

مسیر یک جنگ ناشناخته است. جنگجویان، بادهای سیاسی و استراتژی نظامی در نبردهای انجام شده و خشونت های پس از آن حرفی برابر دارند. باخموت، یک پاسگاه سابق قزاق ها که در آغاز جنگ یک شهر معدنی نمک بود، اتفاقاً محل برخورد دو ارتش بود. غرور، سرکشی و لجاجت محض به سرعت به شهر اهمیت زیادی داد.

فلوجه، در عراق، برای بسیاری از جهان ناشناخته بود تا اینکه ایالات متحده در سال 2004 تلاش کرد تا شورش فزاینده ای را خنثی کند. دو نبرد جداگانه برای شهر وجود داشت، یکی سه هفته به طول انجامید و شش نبرد دوم. آنها شدید اما در مقیاس بسیار کوچکتر از تخریب و از دست دادن باخموت بودند.

گتیزبورگ منظره‌ای متشکل از تپه‌ها و مزارع معمولی جنوب پنسیلوانیا بود، اما اتفاقاً جایی بود که سه روز جنگ بیهوده چشم‌انداز رابرت ای. لی برای تبدیل جنگ داخلی به نفع خود را از بین برد. ایوو جیما چیزی بیش از گال جزیره ای در اقیانوس آرام نبود، اما ایالات متحده برای بمب افکن های دوربرد به آن نیاز داشت و مبارزه برای کنترل آن به یکی از طاقت فرساترین نبردهای جنگ جهانی دوم تبدیل شد.

اما چه باخموت باشد، چه ایوو جیما یا فلوجا، پایان نبرد، صرف نظر از مخاطرات یا پیروز، همیشه یکسان است: باخت غیرقابل درک، و حسابرسی با آنچه در آینده خواهد آمد. چگونه مردگان را به یاد می آورید و برای چیزی که می ترسید بی تفاوتی حساب شده رهبران شما باشد، آماده می شوید، کسانی که در حال طراحی کمپین های بعدی خود با نبردهایی هستند که ممکن است منجر به مرگ شما شود؟

یوساریان، شخصیت جوزف هلر، در رمان جنگ جهانی دوم خود به نام «Catch-22» گفت: «دشمن هر کسی است که شما را بکشد، مهم نیست در کدام طرف باشد.»

تا صبح دوشنبه، مقامات اوکراینی در مورد کنترل “حومه” باخموت و آماده سازی عملیات در جناحین صحبت می کردند، که نشانه ای ظریف از پایان نبرد در داخل شهر بود. در میان آوارها، جمعیت حدود 70000 نفری قبل از جنگ به چند هزار یا کمتر کاهش یافته است.

تصرف بخموت توسط روس ها در مقطعی بعید به نظر می رسید. ارتش اوکراین سپتامبر گذشته روس ها را از اطراف خارکف بیرون رانده بود. در ماه نوامبر، شهر بندری خرسون آزاد شد. اوکراین برنده بود. در میان برخی از باخموت امید وجود داشت که نیروهای کیف به پیشروی خود ادامه دهند و یک بار برای همیشه جریان را تغییر دهند.

اما علیرغم شکست‌هایشان در جاهای دیگر، نیروهای مسکو به همراه نیروهای مزدور واگنر، گروه مورد حمایت کرملین که رهبری حمله به باخموت را بر عهده داشتند، هرگز از حمله به شهر دست برنداشتند.

ولادیمیر وی. پوتین، رئیس جمهور روسیه، آشکارا اعلام کرده بود که نیروهایش قصد دارند باخموت را تصرف کنند و سپس کل منطقه غنی از مواد معدنی دونباس را که در آن ساکن است، هدف قرار دهند. با سفت شدن زمین و لمس کردن ضربه های فلزی هویتزر و کلاشینکف با انگشتانی که از سرما بی حس شده بودند، آرامش زمستانی وجود نداشت. بهار فقط ویرانی های بیشتری را در درگیری های شدید و خونین خیابان به خیابان به ارمغان آورد.

تحلیلگران نظامی، مقامات غربی و رسانه‌ها ماه‌ها درباره «اهمیت استراتژیک» باخموت بحث می‌کردند، گویی برخی اصطلاحات به سبک نظامی ممکن است باعث شود که از دست دادن یک شهر به دست ارتش مهاجم راحت‌تر شود. به گفته تحلیلگران، روس ها می توانند از منابع خود بهتر استفاده کنند. آنها افزودند که اوکراین باید به زمینی بهتر عقب نشینی کند و حملات خود را در جاهای دیگر ادامه دهد.

کارشناسان و مطبوعات در سال 2010 را به یاد می آورم، زمانی که من به عنوان یک پیاده نظام تفنگداران دریایی در جنوب افغانستان در یک نبرد متفاوت جنگیدم – نبرد برای مارجا. این خشونت به اندازه آنچه در سفرهای متعددم به باخموت به عنوان روزنامه نگار برای نیویورک تایمز شاهد بودم، نبود، اما مانند سربازان اوکراینی که برای شهرشان می جنگند، می دانستم که دنیا تماشا می کند.

در سال 2010 که هیچ بررسی عمومی نمی‌توانست تعیین کند که آیا دوستان من زندگی می‌کردند یا مردند، این به معنای کم بود. و چه اهمیتی برای سربازانی که در باخموت می جنگیدند، جایی که هر دقیقه زیر گلوله باران یا حمله نبود، مهلتی خوشایند بود، و هدف هر روز زنده ماندن و زنده نگه داشتن یکدیگر بود.

آقای زلنسکی در ماه دسامبر در دیدار باخموت به کانون رسمی جنگ تبدیل شد و در کنار سربازان خسته از جنگ خود در جایی ظاهر شد که شبیه یک کارخانه خالی در نزدیکی جبهه بود. سرعت گیر شهری که قبلا آرتمیوسک نام داشت در کانون توجه قرار داشت.

باخموت، با مسیرهای پیاده‌روی که زمانی به خوبی تزئین شده بود و یک شراب‌سازی عجیب و غریب و معروف، ناگهان از نظر استراتژیک مهم شد، چه ژنرال‌ها و تحلیلگران موافق باشند یا نه.

دیدار آقای زلنسکی تمام نیاز رسانه ها و مردم اوکراین بود. “باخموت نگه می دارد” به یک فریاد تجمع تبدیل شد. جنگ یک نبرد دیگر داشت، نبردی که به طرز وحشتناکی شبیه به محاصره ماریوپل و نبرد در لیسیچانسک و سیویرودونتسک ماه‌ها قبل از آن بود: تعداد مدافعان بیش از حد، با ارتش بسیار بزرگ‌تری مبارزه می‌کردند.

یکی از سربازانی که در نزدیکی پایان نبرد در باخموت می جنگد، گفت: «ما در محاصره کامل آتش هستیم.

در مقابل آقای زلنسکی، یوگنی وی. پریگوژین، رئیس واگنر قرار داشت. این سرمایه دار مخفی زمانی شروع به ظاهر شدن در ویدئوها در جبهه باخموت کرد. در این فیلم، آقای پریگوژین دیده می‌شود که جنگنده‌هایش را جمع می‌کند و در حالی که زلنسکی زره ​​بدنش را تنظیم می‌کند به او حمله می‌کند. در ویدئویی که در ماه مارس منتشر شد، آقای پریگوژین از رئیس‌جمهور اوکراین خواست به ارسال «یگان‌های آماده نبرد» ادامه دهد تا نیروهای واگنر او بتوانند آنها را بکشند.

او همچنین با رهبری نظامی روسیه جنگید و آنها را مورد انتقاد قرار داد و آنها را مسخره کرد و شخصیتی بزرگتر از زندگی را به روایت باخموت اضافه کرد.

این یک تطابق آماده برای دوربین بود که با تصاویر وحشتناکی که از جلو نیز می آمدند، تشدید شد.

ویدئوهای ارسال شده از میدان نبرد، منظره‌ای با گلوله‌های زخمی را نشان می‌دهد که پر از درختان خرد شده است. سربازان از سنگرهای گل آلود در آب تا زانو می جنگیدند. پای سنگر در طول زمستان بیداد می کرد.

باخموت به زودی با وردون در سال 1916 مقایسه شد (نبردی 10 ماهه که صدها هزار فرانسوی و آلمانی تلفات داشت). اما جنگ خونین خندق در شرق اوکراین چیز جدیدی نبود، زیرا از زمانی که جدایی‌طلبان مورد حمایت روسیه در سال 2014 جنگ با دولت را آغاز کردند، یکی از اصلی‌ترین درگیری‌ها بود.

و مقايسه‌هاي تاريخي، هر چند كه شايد به جاي بوده باشد، هيچ كاري براي كم كردن وحشت روي زمين انجام نداد. ماه‌ها، کشته‌ها و مجروحان اوکراینی به بیمارستان تنهای باخموت سرازیر شدند. برانکاردهای خون آلود از بیماران جدید استقبال می کردند. کشتارهای اطراف روسیه پر از زباله، اجساد استتار شده به سمت حمله آنها اشاره می کند.

دیدار آقای زلنسکی به وضوح نشان داده بود: نیروهای او تا پایان خواهند جنگید. باخموت به فهرست شهرهایی می‌پیوندد که در ازای تنها چند مایل زمین ویران شده، سربازان زیادی جان خود را از دست دادند.

آن سربازانی که زندگی می کنند، باقی عمر خود را به این فکر خواهند کرد که آیا ارزشش را داشت یا خیر. و کسانی که جان باختند به عنوان قهرمانان کشته شده نبرد برای باخموت به یاد خواهند ماند، صفوفی که در شهری به پایان رسید که بسیاری از مردم یک سال پیش هرگز نام آن را نشنیده بودند.

همانطور که در آن شب سرد دسامبر در کنار پنجره شکسته ایستاده بودم، به یاد می آورم که با وجود اوج توپخانه و صدای شلیک گلوله، نبرد برای باخموت بسیار دور به نظر می رسید. دو روز بعد، یک گلوله به آپارتمان خالی که در آن ایستاده بودیم اصابت کرد.

اکنون روس ها در شهر گشت زنی می کنند. جنگ ادامه دارد. به سمت مکان‌های جدیدی بر روی نقشه حرکت خواهد کرد که هنوز توسط نبردهای توپخانه‌ای ماه‌ها نابود نشده‌اند، جایی که ممکن است شعارهای جدیدی ظاهر شود و «اهمیت استراتژیک» در آن‌جا زیر سؤال باشد، زیرا جهان در انتظار پایان خونین دیگری است.