این یکی از یک سری ارسال های گاه به گاه درباره زندگی در بحبوحه جنگ در اوکراین است.
OLEKSANDRO-SHULTYNE، اوکراین – بمباران در شب آغاز شد. موشک بارید. در یک خیابان، هر خانه ای منفجر شد، آجر و آوار پراکنده شد.
در سحر، پزشکان مستقر در روستا از یک سرداب بیرون آمدند و به دنبال تلفات انسانی بودند. در عوض، چهار نفر از روستاییان مسنتر را دیدند که ظاهراً همگی صدمهای ندیده بودند و گاوی را که بر اثر اصابت ترکش زخمی شده بود هدایت میکردند. پزشکان تصمیم گرفتند حیوان را درمان کنند.
ولودیمیر، یک پزشک رزمی در ارتش اوکراین که خواست تنها نام کوچک خود را با رعایت قوانین نظامی معرفی کند، گفت: «ما به دوزهای انسانی عادت کردهایم و نمیدانستیم چه مقدار مسکن تزریق کنیم، اما تقریباً متوجه شدیم. پس از آن، تمام ترکشهایی را که میتوانستیم بیرون آوردیم و زخمها را درمان کردیم.»
کشاورزی خانگی در اوکراین گسترده است. در روستاهای خط مقدم که اکثر ساکنان آن به دلیل جنگ فرار کرده اند، کسانی که در آنجا مانده بودند اغلب این کار را انجام می دادند زیرا نمی خواستند گاوهای شیری را رها کنند، حیواناتی که آنقدر ارزشمند هستند که اغلب اعضای خانواده محسوب می شوند.
گاوها در جشن های مذهبی گنجانده می شوند. شیر آنها منبع درآمدی است. بازدیدکنندگان برای یافتن گاوی در هر روستای اوکراینی که خانوادهاش نامی برای آن نگذاشته بودند، به سختی تلاش میکردند. اولنا برایچنکو، بنیانگذار Yizhakultura، یک پروژه مستقل در مورد فرهنگ خوراک شناسی اوکراین، گفت که این حیوان در کشوری با خاطرات دردناک هولودومور، قحطی که 90 سال پیش توسط جوزف استالین مهندسی شد، اهمیت ویژه ای دارد.
جدایی می تواند دلخراش باشد. تتیانا، یک زن 53 ساله که در ماه مه گذشته از روستایی در نزدیکی باخموت گریخت، سه گاو را پشت سر گذاشت. «نزدیک به یک سال گذشته است. گاهی اوقات فکر می کنم آن را رها می کنم، اما بعد به یاد گاوهایم می افتم و گریه می کنم. او مانند دیگرانی که برای این مقاله مصاحبه کردند، خواست که به دلایل ایمنی از نام کامل او استفاده نشود.
او به یاد می آورد: «من به سمت همسایه ها دویدم و از گاوهایم خواستم که آنها را ببرند، اما کسی آنها را نخواست. من به سمت قصاب ها دویدم و از آنها خواستم گلوی آنها را ببرم زیرا خودم نمی توانستم این کار را انجام دهم، اما آنها نپذیرفتند.
او اضافه کرد: «من فقط آنها را به هم چسباندم. فهمیدم که نمیتوانم آنها را رها کنم زیرا باغهای دیگران را خراب میکنند.» روستای او، واسیوکیوکا، همچنان توسط روسها اشغال شده است و تتیانا نمیداند چه بر سر این حیوانات آمده است.
پزشکانی که گاو زخمی را در اولکساندرو-شولتین معالجه کردند، او را Buryonka یا Brownie نامیدند. بوریونکا دچار ضربه مغزی و چندین ترکش شد. دو روز به سختی می توانست بایستد. پزشکان او را با آنتی بیوتیک معالجه کردند و در روز سوم بالاخره از جایش بلند شد.
او و چهار گاو دیگر که انبارهایشان سوخته بود به حیاط خانه متروکه ای آورده شدند که در آن پزشکان از سربازان زخمی مراقبت می کنند. اکنون گاوها نیز تحت مراقبت آنها هستند. این به چندین خانواده اجازه داد تا از آنجا خارج شوند، زیرا می دانستند دام هایشان در دستان خوبی است.
بوریونکا هنوز خیلی ضعیفه ولی دوباره شیر میده. صاحب او به روستای مجاور فرار کرد، اما هنوز هم برای شیر دادن به بوریونکا و چهار گاو دیگر باز میگردد و مقداری را به سربازان و سایر ساکنان میدهد و تعدادی را برای خود نگه میدارد.
زینا ریچکووا، 71 ساله، یکی از همسایگانی که به نجات بوریونکا کمک کرد، انبار خود را نیز در گلوله باران از دست داد. او سه مرغ و یک خروس دارد که اکنون با او در آشپزخانه زندگی می کنند.
او گفت: “با آنها در اطراف، من کسی را دارم که با او صحبت کنم.” من نمی خواهم آنها را بکشم. وقتی صبح صدای آواز خروس را می شنوم، یعنی من زنده ام.»