STARYI SALTIV، اوکراین – خانوادهها دور هم جمع میشدند، به یکدیگر احوالپرسی میکردند و اخبار رد و بدل میکردند، یا روی میزهای پیکنیک که با آب نبات، تخممرغهای عید پاک و نان تازه پخته شده بود نشسته بودند و زندگی روستایی را در مکانی غیرمحتمل زنده میکردند: گورستان.
بیرون از قبرهای شطرنجی گورستان، که روز یکشنبه با گلهای تازه مزین شده بود و بچهها برای جمعآوری آب نبات میدویدند، روستای Staryi Saltiv تابلویی تلخ از ویرانهها است.
ناتالیا بوریسوفسکا، خیاطی که سال گذشته خانه اش ویران شد، گفت: «می توانید ببینید که مردم برای تمیز کردن گورستان برمی گردند، و روستا در حال بازگشت به زندگی است. او پس از فرار خانه ای برای بازگشت به آن نداشت – اما هنوز نقشه ای خانوادگی برای رسیدگی داشت.
یکشنبه یک روز یادبود سنتی در اوکراین بود که به آن Provody می گفتند. خانواده ها هر سال در اولین یکشنبه پس از عید پاک ارتدکس زمانی را در قبرستان ها می گذرانند و قبرها را مرتب می کنند و برای عزیزان مرده خود غذا و گل می گذارند.
سنت های مرگ و زندگی در شرق اوکراین امسال ادامه یافت، حتی در روستاهایی که جنگ ویران کرده و ساکنان را مجبور به پراکندگی کرده است.
شورا پورتیانکو، 70 ساله، یک کارمند بازنشسته فروشگاه که در اثر جنگ آواره شده بود، یکشنبه بازگشت تا قبر شوهرش را تمیز کند و ادای احترام کند.
او گفت: “ما نمی توانیم بدون روستای خود زندگی کنیم.” “البته من آمدم و تمیز کردم و سلام کردم.”
روستاهای ویران شده، برخی بیش از مجموعه ای از دیوارهای آجری دندانه دار که هنوز آوار در خیابان ها می وزند، در چشم انداز باز دشت های چرخان در شرق کشور پراکنده اند. همانطور که خط مقدم در طول 14 ماه جنگ جابجا شده است، ده ها – شاید صدها – از این قبیل مکان ها را در پی خود به جا گذاشته است، صحنه های مهجوری از خیابان های خالی، کلیساهای منفجر شده و خانه های ویران بی شماری را به جا گذاشته است.
اما حتی با تداوم نبردها نشانه هایی از احیای مجدد وجود دارد. سازمان ملل و گروه های امدادی مانند صلیب سرخ در تعویض پنجره ها و تعمیرات دیگر کمک می کنند.
و به طرز متناقضی، گورستان ها جایی هستند که می توان ابتدا احیا را در آن مشاهده کرد، با قبرهای منظم که اشاره ای به قصد ساکنان آواره برای بازگشت و بازسازی در زمینی نزدیک به محل دفن اعضای خانواده دارد. زیرا روستاهای اوکراین مهد زبان و فرهنگی هستند که عمیقاً در زندگی روستایی ریشه دارد و آنها راهی برای نجات از فاجعه دارند.
خانم بوریسفسکا با اشاره به قبرها گفت: “این پدر من است، این پدربزرگ من و این مادربزرگ من است.” او علفهای هرز را کوتاه کرده بود، برگها و شاخهها را برداشته بود و میز پیکنیک را در زمین خانوادگی گرد و خاک پاک کرده بود. در مقابل، خانه او هنوز یک بدنه سوخته از آجر سوخته بود.
مردم یک هفته پس از جشن گرفتن تعطیلات عید پاک ارتدکس در خانه، تخم مرغ و نان عید پاک را به نشانه روز یادبود می آورند. گفته میشود که ارواح مردگان در عید پاک از خانههای عزیزانشان دیدن میکنند، و سپس در Provody، زندهها از مردگان در محل خود، یعنی قبرستان دیدن میکنند.
خانواده ها پشت میزهای کوچک کنار قبر می نشینند و گاهی با بستگان فوت شده خود صحبت می کنند.
خانم بوریسفسکا بر سر مزار پدرش که سال گذشته بر اثر بیماری درگذشت، گفت: «سلام، بابا.
او در مورد آب نبات های شکلاتی که گذاشته بود، گفت: “من با او صحبت می کنم، چیزهایی را که دوست داشت و چیزهایی که برایش پختم می آورم.” سلام میکنم و واقعاً دلم برایش تنگ شده است، اما نمیخواهم او در رویاهایم به سراغم بیاید.»
خانم بوریسوفسکا سال گذشته به خارکف تخلیه شد، شهری که حدود 40 دقیقه با ماشین فاصله دارد، اما روستای خود را فراموش نکرده است، مجموعه ای زیبا از خانه های آجری و باغ های زردآلو در بلوف مشرف به رودخانه سیورسکی دونتس.
او در مورد خانه ویران شده خود گفت: “شما تمام زندگی خود را صرف ساختن می کنید، پس انداز می کنید و برای خود، برای فرزندانتان می سازید، سپس در یک لحظه رونق می گیرید، همین است.” او گفت که قصد بازسازی دارد و این بهار باغ خود را در کنار خرابه می کارد.
در آفتاب کم رنگ، زنبورها در اطراف درخت زردآلوی گلدار وزوز می کردند. در یک مکان، فرشی از گلهای وحشی زرد رنگ در کنار دهانه توپخانه روییده بود.
روستاهای اوکراین قبلاً از جنگ، قحطی و جمعگرایی عقبنشینی کردهاند. انعطاف پذیری آنها برای اوکراین بسیار مهم بوده است. در طول قرن بیستم، روستاها زبان و فرهنگ اوکراینی را حفظ کردند، در حالی که شهرها عمدتاً روسی زبان شدند تا اینکه پس از انقلاب نارنجی، که یک دولت طرفدار غرب را در سال 2005 به قدرت رساند، علاقه به زبان اوکراینی احیا شد.
در واقع، روستاها برای اوکراینیها به قدری مهم هستند که گاهی اوقات اوکراین را به عنوان کشوری از پوستهها که به زمینهای باغ و مناظر دامداری اختصاص دادهاند، کاریکاتور میکنند. در حقیقت، این روزها دو سوم اوکراینیها در مراکز شهری پرجنبوجوش مانند کیف، لویو و اودسا زندگی میکنند، حتی با وجود علاقهمندی به مناطق روستایی.
ویتالی اسکالسکی، مورخ اوکراینی، در مصاحبه ای گفت: «خاک برای یک اوکراینی بسیار مهم است، زیرا با خون و عرق آنها برکت داده شده است. «آنها برای آن می جنگیدند و از آن درآمد کسب می کردند. به همین دلیل است که مردم بسیار به خاک وابسته اند.»
تهاجم روسیه در سال گذشته تقریباً به طور کامل از جمعیت Staryi Saltiv خالی کرد، اما این اولین بار نبود. در جنگ جهانی دوم نیز جنگ در داخل و اطراف دهکده شدید بود. رودخانه سیورسکی دونتس، که درست به سمت شرق آن می گذرد، یک خط دفاعی طبیعی در شرق اوکراین تشکیل می دهد که ارتش ها را در هر دو درگیری تقسیم می کند.
سال گذشته، نیروهای روسیه بانک شرقی را از ماه می تا سپتامبر در دست داشتند، در حالی که نیروهای اوکراینی کنترل روستا را در دست داشتند. در جنگ جهانی دوم، نیروهای شوروی بانک شرقی را در اختیار داشتند در حالی که سربازان نازی روستا را کنترل می کردند. در هر دو جنگ، گلوله باران های توپخانه ای بر روی رودخانه تا حد زیادی Staryi Saltiv را نابود کرد.
لیدیا پچنیزکا، 92 ساله، که تمام عمر خود را در دهکده زندگی کرده است، گفت: “این وحشتناک بود، چیزی که ما مجبور شدیم در جنگ جهانی دوم زندگی کنیم.” او به یاد می آورد که با برادر نوزادش در یک انبار ریشه پنهان شده بود، درست مانند ساکنان سال گذشته.
خانم پچنیزکا گفت: «ما بعد از جنگ بازسازی کردیم و اکنون هم خواهیم ساخت.
کوستیانتین هوردینکو، یکی از اعضای شورای روستا، گفت که سال گذشته، حدود 40 درصد از خانه ها در Staryi Saltiv آسیب دیدند و 40 درصد دیگر به طور کامل تخریب شدند. مدرسه، درمانگاه و شهرداری همگی آسیب دیدند. او گفت که تنها حدود یک چهارم از جمعیت حدود 4000 نفری قبل از جنگ بازگشته اند.
اما برای پروودی، روز بزرگداشت مردگان، روستا دوباره زنده شد.
خانوادههای آواره گرد هم آمدند تا در قبرستان قدم بزنند، گلها و کیسههای پلاستیکی غذا با خود حمل میکردند، برای دیدار با آشنایان توقف میکردند و با هم تبادل نظر میکردند.
پس از خروج خانواده ها از قبرها، کودکان به عنوان بخشی از سنت سالانه، آب نبات را در آنجا جمع می کنند. آنها روز یکشنبه با کیفهایی دویدند و چیزهای خوبی پیدا کردند.
لیوبوف اولکسیوانا، 73 ساله، قبل از اینکه مجبور به فرار شود، به دنیا آمد و تمام زندگی خود را در Staryi Saltiv گذراند. او قصد دارد اگر راهی برای تعمیر خانه اش پیدا کند، برگردد. او گفت: “من به این سرزمین دوخته شده ام.”
نشانه های جنگ حتی قبرستان را نیز زخمی کرد. توپخانه سنگ قبرها را کوبیده و دهانه های عمیقی را در برخی از قطعات به جا گذاشته بود. در یکی، تابوت از هم جدا شده بود.
خانم بوریسوفسکا که در حال زیارت قبر پدرش بود، گفت که مطمئناً به عقب برخواهد گشت. او شب های تابستان را به یاد می آورد که پرتوهای ماه روی رودخانه منعکس می شد. “چطور می توانستم همه اینها را فراموش کنم و دیگر برنگردم؟” او گفت. “من اینجا خوب می خوابم.”
آنا لوکینووا در ارائه گزارش مشارکت کرد.