اگر مرتباً این ستون را بخوانید، احتمالاً متوجه شده اید که من در مورد تأثیر متقابل بین منافع عمومی و خصوصی بسیار فکر می کنم: روش هایی که انگیزه ها و تصمیمات شخصی بر رویدادهای عمومی مهم مانند جنگ ها و رسوایی ها تأثیر می گذارد، اما همچنین روش هایی که در آن عمومی محدودیت های ساختاری بر تصمیمات خصوصی افراد، شکل دادن به زندگی و شغل و گاهی اوقات امنیت آنها تأثیر می گذارد.
این ایده به نحوه نوشتن من در مورد فساد (تصمیمات فردی برای ارتکاب جنایت، شکل گرفته توسط تعادل گسترده تر فاسد، که به این معنی است که تنها راه برای پیشرفت است)، کودتا (اگر نخبگان فردی معتقدند که راه حفاظت از منافع شخصی آنها حمایت از کودتا، سپس توطئه اغلب موفق می شود)، برابری جنسیتی (موفقیت و مشارکت زنان در زندگی عمومی توسط نهادهایی محدود می شود که بار پیشگیری از خشونت و غلبه بر تبعیض را بر دوش قربانیان و نه مجرمان قرار می دهند) و غیره. و این موضوع اصلی یک پروژه بزرگ است که من با برخی از همکارانم روی آن کار کرده ام، که به زودی درباره آن بیشتر خواهید شنید.
فهرست مطالعه من در این هفته بر عنصر خصوصی آن معادله متمرکز شده است: تصمیماتی که مردم برای جلب احترام، حفظ موقعیت یا حفظ روابط شخصی میگیرند، و پیامدهایی که برای کل جامعه دارد – به ویژه پیشرفت خلاقانه و ادبی آن.
در «زندگی همسران»، کارملا سیورارو پنج ازدواج ادبی را تشریح میکند و به تفصیل ردیابی میکند که چگونه موفقیت ادبی عمومی نویسندگانی مانند رولد دال و کینگزلی آمیس ناشی از حمایت خصوصی همسرانشان در خانه است.
سیورارو مینویسد: «همسر ایدهآل یک نویسنده مشهور هیچ خواستهای ندارد که قابل ذکر باشد. او هر روز در رتبه دوم زندگی می کند. او به جای تلاش برای به دست گرفتن کنترل سرنوشت خود، آنچه را که به او داده شده است بدون شکایت می پذیرد. جاهطلبیهای او خنثی نمیشوند، زیرا او هیچگونه ندارد.»
اما هسته ذوب شده تضاد در آن روابط این بود که شوهران در آن روابط به طور همزمان کسی را می خواستند که جاه طلبی و منیت نداشته باشد، بلکه کسی را می خواستند که دارای هوش و خلاقیت فوق العاده ای باشد که او مایل بود به جای خودش در خدمت حرفه خود قرار دهد. .
سخت نیست که بفهمیم چرا این مردان چنین شریکی را می خواهند – یا چرا چنین روابطی به تلخی می شود. سیورارو می نویسد که کنت تینان، منتقد مشهور تئاتر، وقتی همسرش، الین داندی، رمانی تحسین شده و موفق را منتشر کرد و بر سر او فریاد زد که “تو نویسنده نبودی وقتی با تو ازدواج کردم!” اما مطمئناً او هنوز همان شخص بود – تغییر این بود که او اکنون استعدادهای ادبی خود را به جای حمایت از استعدادهای ادبی خود تحت نام خودش به کار میبرد.
این موضوعی است که همیشه هنگام خواندن در مورد روابط پیکاسو به من توجه می کرد. فرانسوا ژیلو در زندگینامهاش «زندگی با پیکاسو» توضیح داد که چگونه پیکاسو از مهارتهای او بهعنوان یک هنرمند بهره میبرد و از او میخواست که آثار خود را الهامبخش، نقد و گاهی نقاشی کند. این نبود که او از نظر هنری برای او ارزش قائل نبود، بلکه او بود انجام داد، و می خواست این ارزش را برای خودش حفظ کند.
به همین ترتیب، در «پیدا کردن دورا مار»، بیوگرافی بریژیت بنکمون از شریک قبلی پیکاسو، دورا مار، عکاس مشهور سورئالیست، نحوه برخورد پیکاسو با قابلیتهای هنری مار را به گونهای نشان میدهد که گویی منبعی طبیعی است که او حق بهرهبرداری از آن را دارد. او مار را تشویق کرد تا در نقاشی «گرنیکا»، در کنار سایر آثار، به بهای کار خودش به عنوان یک عکاس و نقاش، به او کمک کند.
یک نتیجه میتواند این باشد که بپرسیم، همانطور که همکارم جسیکا گروس در ستون خود این هفته انجام داد، اگر این زنان هم زن داشتند، چه کارهایی میتوانستند انجام دهند.
اما پس از خواندن «میوز مبارز»، کتاب عالی ویتنی چادویک در مورد زنان جنبش سوررئالیستی در اواسط قرن بیستم، حتی بیشتر از این میپرسم که زنانی مانند ژیلو اگر میتوانستند در زندگی هنری و ادبی شرکت کنند، چه میتوانستند انجام دهند. داشتن هر گونه ارتباط با یک مرد برجسته او روش هایی را که زنان جنبش از یکدیگر حمایت کردند و از یکدیگر الهام گرفتند، به طور خلاقانه و شخصی، و شاهکارهایی که این همکاری ها منجر به آن شد، توضیح می دهد.
اما او همچنین در مورد مصاحبه ای با رولاند پنروز، یکی از تأثیرگذارترین روشنفکران جنبش سوررئالیست، می نویسد که در آن او به چادویک گفته بود که درباره سوررئالیست های زن کتابی ننویسد.
او به چادویک گفت: «آنها هنرمند نبودند. “البته زنان مهم بودند، اما به این دلیل بود که آنها موزه های ما بودند.”
یک بیانیه واقعاً قابل توجه، با توجه به اینکه زنان مورد بحث شامل لئونورا کارینگتون، فریدا کالو، رمدیوس وارو، لی میلر، ولنتاین بوئه، دورا مار، و مرت اوپنهایم و بسیاری دیگر بودند. اما با توجه به اینکه دو تن از آن زنان – میلر و بوئه – همسران پنروز بودند، بیشتر از آن.
آدم تعجب می کند که اگر جنبش مردانی مانند پنروز را نداشت، آنها و سایر زنان سوررئالیسم چقدر بیشتر می توانستند به موفقیت برسند.
پاسخ های خواننده: آنچه می خوانید
باربارا هریسون، خواننده ای در چسترتاون، MD، رمان «سمفونی اسرار» اثر برندان اسلوکامب را توصیه می کند:
اگر سالی تنها یک کتاب می خوانید، از شما می خواهم که این رویه موسیقی شناسی معاصر دو روزه را در نظر بگیرید که در آن بلک Ph.D. کوین برنارد هندریکس تلاش می کند تا اپرا را توسط قهرمان خود فردریک دیلینی که سفید پوست بود احیا کند.
جویس روبنشتاین، خواننده ای در ایون لیک، اوه، «زنان ما زیر دریا» نوشته جولیا آرمفیلد را توصیه می کند:
یک سال پیش، شوهرم پس از کاهش طولانی مدت پیری و در نهایت نارسایی کبدی فوت کرد. همسران ما زیر دریا به من آرامش دادند و بینش جدیدی در مورد آنچه که به طور همزمان تجربه مشترک و در عین حال بسیار شخصی و تنهایی سفر طولانی غم و اندوه و از دست دادن است به من دادند. کتاب اساساً تأییدی بر لطف و عشق است. این به من کمک می کند تا بهتر با غیبت در زندگی خود کنار بیایم تا یادآوری کنم که غم و اندوه مانند استقامت عشق جهانی است.
چی میخونی؟
از همه کسانی که نوشتند تا در مورد مطالبی که می خوانی به من بگویند متشکرم. لطفا مطالب ارسالی را ادامه دهید!
من می خواهم در مورد چیزهایی بشنوم که خوانده اید (یا تماشا کرده اید یا گوش داده اید) که شما را تحت تأثیر قرار داده، الهام گرفته یا شگفت زده کرده است.
از اینکه مشترک هستید متشکرم
نسخه های گذشته خبرنامه را اینجا بخوانید.
اگر از مطالبی که می خوانید لذت می برید، لطفاً آن را به دیگران توصیه کنید. آنها می توانند در اینجا ثبت نام کنند. همه خبرنامه های مختص مشترکین ما را اینجا مرور کنید.